روزی که احضار می شوم
نوشته شده توسط : منتظر المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

هول و هراس مردم، عجیب بود! برخی دستهای خود را روی دهانشان گذارده بودند، ولی سردشان نبود و برخی به گزیدن انگشت خود مشغول! و در حالی که از انگشتانشان خون جاری بود، احساس درد نمی کردند؛ این را از راه رفتن تند و ابروان گره کردشان فهمیدم. یکی مانند مستان، قهقهه می زد و یکی سرش را در میان زانوانش، مخفی کرده بود، به امید اینکه نفهمند و احضارش نکنند! همه ی مردم احضار می شدند و گروه های متفاوت و متعددی صحرای محشر را پر کرده بود؛ وجه تمایز هر دسته، امام آن دسته بود.

خدیجه همتیان پور فرد -بخش مهدویت تبیان
قیامت




:: بازدید از این مطلب : 54
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 11 خرداد 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: